یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت...

آموزه های زندگی با ادبیات
وبگاه رسمی دکتر آسیه بهبودی
مدرس و پژوشگر دانشگاه

مثنوی؛ یکی بودن عاشق و معشوق

مولانا عارف بزرگ ایرانی عشق را یکی شدن عاشق و معشوق می‌داند معشوق  از نظر او خالق هستی ست که سرچشمه همه زیباییها و کمالاتی است که او را شایسته عشق ورزیدن می کند.
از سویی "افلاطون"  در رسالهٔ ضیافت عشق را واسطهٔ انسان و خدایان می داند و فاصلهٔ بین آنان را پر می کند اما  به زعم "مولانا" عشق  نه تنها واسطه بین عاشق و معشوق نیست بلکه عاشق چنان در معشوق غرق و  محو می‌ گردد که از خود اثری نمی یابد و  با او متحد می گردد. تا جایی که عاشق در معشوق فانی می شود.

مولانا این مطلب را در تمثیلی زیبا بیان كرده است:
زمانی که مجنون نزد حجامتگر مى رود، چشمش به تیغ  حجامت می افتد و بر خود می لرزد، وقتی حجامتگر متوجه ترس و لرز مجنون می شود با خنده  می پرسد: تو که از شیر و خرس و وحوش نمی ترسی ، چطور از تیغ حجامت چنین می لرزی؟!
در اینجا مولوی از زبان مجنون موضوع اتحاد عاشق و معشوق را چنین بیان می کند:

گفت مجنون: من نمی ترسم ز نیش
صبر من، از کوه سنگین هست بیش
 
اين صدف پر از صفات آن دُر است
لیک از لیلی وجود من پرست

ترسم ای فصاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی

داند آن عقلی که او دل‌روشنی است
در میان لیلی و من فرق نیست

تازه ترین مطالب

پربازدیدهای این هفته