یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت...

آموزه های زندگی با ادبیات
وبگاه رسمی دکتر آسیه بهبودی
مدرس و پژوشگر دانشگاه

25 فروردین بزرگداشت روز عطار نیشابوری

فریدالدین  عطار نیشابوری، از شاعران و عارفان نام آور ایران،  در سال537 هجری.ق،در قریه کدکن یا شادیاخ، از توابع نیشابور به دنیا آمد از دوران کودکی و جوانی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه در شهر شادیاخ به شغل پدر که  عطاری، دارو فروشی و طبابت بود، اشتغال داشت،  تا زمانی که  انقلاب روحی در وی پدید آمد.

 

 علت این تحول آن بود که :

"روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش توجهی ننمود. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی بمیری؟ عطار گفت: همانگونه که تو خواهی مرد. درویش گفت: آیا تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت.

 عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و کسب و کار را رها کرد و مسیر زندگی خود را برای همیشه تغییر داد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد.

او چند سال  به رسم سالکان طریقت در سفر و گاه در خلوت و عزلت  گذراند تا سرآمد عارفان قرار گرفت.

حاصل این سلوک معنوی آثار منظوم گرانقدری مانند منطق الطیر،  مصیبت نامه، اسرارنامه، مختارنامه، حیدرنامه، بلبل نامه، و چند اثر دیگر  و تنها اثر منثور او تذکرة الاولیا در بیان مقامات عار فان و صوفیان، شد

اندیشه های عرفانی عطار  چراغی بود فرا راه  مولانا ، چنانکه گفته است:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او                       ما از پی سنایی و عطار آمدیم

 

 اینجاست که پیش بینی عطار هنگامی که مولانا به همراه پدرش به دیدار عطار رفته بود و شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد.و  گفت زود باشد که این پسر آتش در خرمن جان ها زند، محقق گشت.

پایان عمر این عارف سوخته جان مقارن با یورش مغولان به نیشابور در سال ۶۱۶ و  به شهادت رسیدن او شد.

 آرامگاه عطار در نزدیکی شهر نیشابور، زیارتگاه صاحبدلان است.

 

پادکست:

زندگینامه عطار.mp3

 

 

منبع تاریخ ادبیات ایران از دکتر صفا جلد۲ صص ۸۵۸-۸۶۱

 

در احوال بایزید بسطامی

 

نقل است پس از زیارت مدینه، امر‌ش آمد به خدمت مادر بازگشتن. با جماعتی روی به بسطام نهاد. خبر در شهر اوفتاد اهل بسطام به دور جایی، به استقبال شدند. بایزید را مراعات ایشان مشغول خواست کرد، و از حق بازمی ماند.(1)

چون نزدیک او رسیدند، شیخ قرصی(2) از آستین بگرفت. و رمضان بود. به خوردن ایستاد. جمله آن بدیدند، از وی برگشتند. شیخ اصحاب را گفت: ندیدند. مساله‌ای از شریعت کار بستم همه خلق مرا رد کردند.

پس صبر کرد تا شب درآمد. نیم شب به بسطام رفت - فرا در  خانه ی مادر آمد - گوش داشت. بانگ شنید که مادرش طهارت(3) می‌کرد و می‌گفت: بار خدایا! غریب مرا نیکو دار و دل مشایخ را با وی خوش گردان و احوال نیکو او را کرامت کن.

بایزید آن می‌شنود. گریه بر وی افتاد.پس در بزد. مادر گفت: کیست؟ گفت: غریب توست.

مادر گریان آمد و در بگشاد و چشمش خلل کرده بود و گفت: یا طیفور. دانی به چه چشم خلل کرد؟ از بس که در فراق تو می‌گریستم. و پشتم دو تا شد از بس که غم تو خوردم.

نقل است که شیخ گفت: آن کار که باز‌پسین کارها می‌دانستم، پیشین همه بود، و آن رضای والده بود.

و گفت: آنچه در جمله ریاضت و مجاهده و غربت و خدمت می‌جستم، در آن یافتم که یک شب والده از من آب خواست. برفتم تا آب آورم، در کوزه آب نبود.  و بر سبو رفتم نبود، در جوی رفتم آب آوردم. چون بازآمدم در خواب شده بود.

شبی سرد بود. کوزه بر دست می‌داشتم. چون از خواب درآمد آگاه شد. آب خورد، و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دست من فسرده(4) بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟

گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم. پس گفت: آن در،  فرا نیمه کن(5). من تا نزدیک روز می‌بودم(6) تا نیمه راست بوَد یا نه؟ و فرمان او را خلاف نکرده باشمهمی وقت سحر آنچه می‌جستم چندین گاه از درآمد.(7)

 

توضیحات:

(1) بایزید را مراعات ایشان مشغول خواست کرد و از حق بازمی ماند: نزدیک بود که توجه مردم بایزید را به خود مشغول کند و از حق غافل شود.

(2) قرص: تکه نان

(3) طهارت: وضو

(4) فسرده بود: یخ زده بود

(5) در فرا نیمه کن: در را تا نیمه باز بگذار

(6) می‌بودم: مانده بودم

(7) همی وقت سحر آنچه می‌جستم چندین گاه از درآمد: همیشه هنگام سحرگاهان  همه خواسته های من برآورده میشد.

 

پادکست:

نقل بایزید بسطامی از عطار.mp3

 

تازه ترین مطالب

پربازدیدهای این هفته